خورشید روی شیشه...

 

اتوبوس در جریان ٬

و فکرهای  پریشان من٬

از پشت شیشه ی بخارگرفته٬

شهری می بینم

سرما خورده!

با انگشتان لاغرم٬

در آسمان مه آلود شیشه ای٬

خورشید می کشم٬

شاید گرم شود

شهر من!

نظرات 1 + ارسال نظر
President Evil شنبه 16 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ب.ظ http://Opinion.persianblog.com

لوطی سلام!
کوشی تو؟ یعنی ما بناس از داداشی مون خبر مبر نداشته باشیم؟؟ واللا دوره ی ما این طوری نبود!
شما به بازی "یلدا" دعوت شدید! خواهشمند است هر چه سریع تر خود را به وبلاگ حقیر برسانید و خانواده ای را از نگرانی برهانید و مژدگانی دریافت کنید (چی گفتم؟!!)
موفق باشید.
خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد