چه ساده دیر می شود!



مرد٬


دوباره روی ساعتش


نگاه٬


چه ساده دیر می شود!


درست


مثل لحظه ای که فکر می کنی


زمان همیشه مال توست٬


و او همیشه٬


هرکجا٬


کنار تو ؛


درست


مثل ساعتی کنار هم


و چای روی میز٬


میان گفتگوی گرمتان٬


نخورده سرد می شود٬


چه ساده سرد می شود


تمام لحظه هایتان ؛


به ساعتی که بی خبر


برای گفتگو


میان مرد و مردمان دیگری گذشت٬


که بودشان٬


نبودشان٬


حضورشان٬


برای مرد٬


مثل چای سرد روی میز٬


دوباره گرم می شود٬


ولی ...


...


دوباره مرد٬


و روی ساعتش


نگاه ...


چه ساده دیر می شود!

نظرات 4 + ارسال نظر
آموزشکده خوارزمی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.amoozeshkade.com/f239/

سلام
اگه محصل هستی توصیه میکنم حتما به اولین انجمن تخصصی درسی ایران یه سری بزنی و از مزایای اون استفاده کنی.
اگه سوال یا مشکل درسی هم داری میتونی عضو بشی و سوالتو اونجا مطرح کنی تا اساتید آموزشی جوابتو بدن

مرضیه دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ

دل نواز مثل همیشه...

طالبی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.tehranm.blogfa.com

سلام چه دلنشین بود مرد و ساعتش و دیر شدن و گرم شدن چای و ... عالی بود و خواندنی و اندوهگین هم کمی بود

دایی حسین! چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ب.ظ

به به!
سلام حاج مهدی...
چه عجب بعد از مدتها یه سر به نشونی خراب آبادت زدی!!
خرابمون کردی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد