خورشید روی شیشه...

 

اتوبوس در جریان ٬

و فکرهای  پریشان من٬

از پشت شیشه ی بخارگرفته٬

شهری می بینم

سرما خورده!

با انگشتان لاغرم٬

در آسمان مه آلود شیشه ای٬

خورشید می کشم٬

شاید گرم شود

شهر من!