چه ساده دیر می شود!



مرد٬


دوباره روی ساعتش


نگاه٬


چه ساده دیر می شود!


درست


مثل لحظه ای که فکر می کنی


زمان همیشه مال توست٬


و او همیشه٬


هرکجا٬


کنار تو ؛


درست


مثل ساعتی کنار هم


و چای روی میز٬


میان گفتگوی گرمتان٬


نخورده سرد می شود٬


چه ساده سرد می شود


تمام لحظه هایتان ؛


به ساعتی که بی خبر


برای گفتگو


میان مرد و مردمان دیگری گذشت٬


که بودشان٬


نبودشان٬


حضورشان٬


برای مرد٬


مثل چای سرد روی میز٬


دوباره گرم می شود٬


ولی ...


...


دوباره مرد٬


و روی ساعتش


نگاه ...


چه ساده دیر می شود!