مرد٬
دوباره روی ساعتش
نگاه٬
چه ساده دیر می شود!
درست
مثل لحظه ای که فکر می کنی
زمان همیشه مال توست٬
و او همیشه٬
هرکجا٬
کنار تو ؛
درست
مثل ساعتی کنار هم
و چای روی میز٬
میان گفتگوی گرمتان٬
نخورده سرد می شود٬
چه ساده سرد می شود
تمام لحظه هایتان ؛
به ساعتی که بی خبر
برای گفتگو
میان مرد و مردمان دیگری گذشت٬
که بودشان٬
نبودشان٬
حضورشان٬
برای مرد٬
مثل چای سرد روی میز٬
دوباره گرم می شود٬
ولی ...
...
دوباره مرد٬
و روی ساعتش
نگاه ...
چه ساده دیر می شود!
سلام
اگه محصل هستی توصیه میکنم حتما به اولین انجمن تخصصی درسی ایران یه سری بزنی و از مزایای اون استفاده کنی.
اگه سوال یا مشکل درسی هم داری میتونی عضو بشی و سوالتو اونجا مطرح کنی تا اساتید آموزشی جوابتو بدن
دل نواز مثل همیشه...
سلام چه دلنشین بود مرد و ساعتش و دیر شدن و گرم شدن چای و ... عالی بود و خواندنی و اندوهگین هم کمی بود
به به!
سلام حاج مهدی...
چه عجب بعد از مدتها یه سر به نشونی خراب آبادت زدی!!
خرابمون کردی!!!