چشم چرانی ممنوع! امضا... آغا محمد خان.

 

ستاره ها چشم های آسمانند٬

دریا ها چشم های زمین٬

و انسان ها چشم های خدا...

شب ... چشم چرانی ستاره ها  در دشت آسمان ٬

و  اشکهای شور دریاها بر گونه های سرخ و سپید زمین٬

و خواب خدا در چشم های آدم٬ 

و چشم های آدم...

چه تماشایی است!

 

تو را می خوانم!

 

 

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود!

شاید عجیب باشد٬ اما٬

مردی که سال هاست در انتظار آمدن مرد دیگری است٬

گاهی دلش برای خودش تنگ می شود!

                                                            «محمد علی بهمنی»

 

تو را می خوانم !

تو را می خوانم که خواندنت تداعی ترانه های عاشقانه ی ایام شباب است

و یادت٬ روشنی بخش خاطر سرد و تاریک بی کسی.

تو را می خوانم که خواندنی ترین شعر روزگاری

و شنیدنی ترین نغمه ی طبیعت!

خواندن تو تسکین آلام قناری است در این وانفسا که «قفس» تفسیر مطلق «زندگی» است!

 

چه دورانی است !

صد عجب از این روزگار که دیگر حتی بلبلان هم به خونخواهی گل نمی خیزند!

چهره ی زنگار بسته ی خورشید هم که دیگر نه گرمایی دارد که بتوان با آن قلب یخ بسته ی لاله را آب کرد

و نه نوری٬

که بتوان این راه پر پیچ وخم و نمناک را طی نمود !

 

پس تو را می خوانم تا بیایی٬

بیایی تا وجود زمین را از علف های هرز پاک کنی٬

بیایی تا با کمک تو شعری تازه بخوانیم

که در آن دیگر٬ نه از مرگ رنگ سخنی باشد و نه از داغ شقایق !

 

درود عشق

هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد،از پی اش بروید ،هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.

هنگامی که با بالهایش شمارا در بر میگیرد تسلیمش شوید گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروهتان کند.

وقتی با شما سخن میگوید ،باورش کنید گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد،همانگونه که باد شمال باغ را بی بر میکند،زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان میگذارد به صلیبتان میکشد همانگونه که از قامتتان بالا می رود و نازکترین شاخه هاتان را در آفتاب می لرزاند، نوازش میکند ،به زمین فرو می رود و ریشه هاتان را که به خاک چسبیده اند می لرزاند .

عشق شمارا همچون بافه های گندم برای خود دسته میکند ،می کوبدتان تا برهنه تان کند، آسیابتان میکند، تا سپید شوید . ورزتان میدهد، تا نرم شوید آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند نامی مقدس شوید .

                                                                                 (جبران خلیل جبران)